سکوت مطلق عجیبی حکم فرمایی میکند، نه صدای واق واق سگ همسایه، نه صدای ریزش قطرههای باران، نه حتی صدای آن موتوری مردم آزار که هر شب با صدای مهیبی از کوچه رد میشود، نه حتی صدای فن تهویه هوای فروشگاه نزدیک خانه امان، سکوت مطلق!
صدای تپش آرام قلبم را میشنوم، طبق معمول ذهنم ریتم آن را به یک موسیقی تشبیه میکند. پیشتر خوانده بودم اتاقهایی با عایقهای مخروطی شکل در دیوار آنها وجود دارند که هر گونه صدایی از محیط خارج را خنثی میکنند و چنان سکوتی در آن اتاقها حکم فرماست که صدای جریان یافتن خون در رگهای خود را نیز میشنوید و انسان بیش از یک ساعت نمیتواند در آن دوام بیاورد، حتی اگر صدای نفسهایمان نباشد میتوان صدای حرکت یک مورچه در نزدیکی خود را نیز در چنین اتاقی شنید.
سکوت را دوست میدارم، اما از آنجا که خو گرفته ام حتما با ریتم خاصی بخواب فرو بروم، در این سکوت نمیتوانم بخوابم، بخاطر هوای سرد، پنکه سقفی را نمیتوانم روشن کنم که با ریتم آن به خواب بروم، هم چنین ساعت دیواری اتاقم هم مدتهاست باطری ندارد و صدای تیک تاک آن بلند نشده. امشب هم طبق معمول تا ساعتها قید خواب را باید بزنم مگر اینکه باران ببارد یا سگ همسایه شروع به واق واق کند.
به قول فاضل نظری گرامی؛
تمام خانه سکوت و تمام شهر صداست / از این سکوت گریزان از آن صدا بیزار