تو ذهن منه درون گرای کمال گرا (تکرار میکنم اینارو که خودم رو بیشتر بشناسم، با اقرار کردن بهش میتونم توی مسیر درست پیش برم) مدام جنگ و دعوا هست، دعواهایی که با مادرم داشتم و به ظاهر دارم تقاص کارایی که میتونسته بکنه ولی نکرده و کارایی که نباید میکرده ولی کرده با من رو ازش پس میگیرم (کارهاش بعضیهاش اصلا چیز خاصی نیست و من هم میدونم خاص نیست ولی کینه و کدورت و منفی بافی اجازه نمیده خلاص بشم)، گاهی اوقات فکرهای خیلی خیلی بیخود و مزخرفی به ذهنم میاد که شدیدا دور از انتظار هست و با اینکه میدونم چنین چیزی رخ نمیده ولی باز هم خیلی درگیر میشم، مثلا فکر خودکشی بخاطر بدست نیاوردن موقعیت اجتماعی مناسب (خودکشی برای کسی هست که چیزی برای از دست دادن نداره و هیچ هدفی دیگه براش بافی نمونده نه برای منی که تا دو سال بعد حداقل هنوز اهداف و برنامه ریزی دارم که باید بهش برسم که این از لحاظ کمال گرایی بد هست ولی از این لحاظ که هدفی برای زندگی دارم ارزشمنده).
گاهی فکرهایی ناجور به ذهنم رسوخ میکنه که اصلا وجود خارجی ندارن و همین وجود مجازی اونها حتی منو زجر میده. امیدوارم زمانی فرا برسه که بر نیامده و گذشته بنیاد نکنم و در حال به معنای واقعی کلمه تکیه کنم.