با اینکه فکر کردن به این قضیه که کمتر از دو هفته دیگه باید اعزام بشم سربازی و یک ماه آموزشی در پیش دارم کمیمنو عذاب میده و دلیلش هم دوری نیست چون چهار سال حدود 700 کیلومتر دور تر از خونه درس خوندم و با شرایط خوابگاه کنار اومدم و حتی دلیلش کرونا هم نیست و تنها دلیلی که میتونم داشته باشم حس بد ناشی از انجام کارهای سخت و اجباری که مطمئن هستم هیچ گاه توی زندگی برام مفید هم واقع نمیشن هست. یک ماه برای منی که تمام سعیم رو میکنم که از زمانم استفاده مناسبی ببرم واقعا زمان زیادیه خصوصا اینکه بعد از برگشت باید برای رضایت خودم و ارضای میل کمال گراییم هم که شده به مدت یک ماه تمام دورهها و دروسی که قبلا مطالعه کردم و احیانا در دوره آموزشی به علت دور بودن از موضوع فراموش شده رو مرور کنم.بگذریم.
حدود یک ساعت دیگه طبق معمول همیشه باز هم قراره موتوری با سر و صدای بسیار زیاد رد بشه و آرامش شب رو بهم بزنه.
یک کتاب بسیار بسیار قدیمیپیدا کردم که جز اموال پدربزرگه پدرم بوده و جلدش پارچهای است که البته بخش زیادیش کنده شده و هم چنین برگههاش در حال پاره شدن هستن ولی ادبیات و شعر هست، چیزی که علاقه منم هست. هم چنین چند برگه دست خطش هم اینجا هست که به تاریخ 1328 هستن، حس بدی بهم دست میده وقتی عکس، فیلم، یا دست نوشتهای از افرادی میبینم که فوت شدن، فکر کردن به این که زمانی زنده بودن و چنین چیزی رو نوشتن یا چنین تصویری ازشون گرفته شده و حالا دیگه چنین فردی وجود نداره اصلا حس خوبی نیست.