خواهرم سه سالی از من کوچیکتره، بیچاره کلی خوند دندون پزشکی قبول شد، یک ترم رفت دانشگاه و الان دو ترم هست که داره آنلاین میخونه و مثل دوران کنکورش نه تفریحی داره نه چیزی، وقتی دانشگاه بود حداقل بعد از کلاسها با دوستاش خوب گشت و گذار داشت. بگذریم،
کلا تو خونه راه میره غر میزنه، گاهی هم شنگول میشه و حس شوخ طبعیش گل میکنه =) موجبات خنده و شادی ما رو فراهم میکنه، امروز داشت غر میزد که حس میکنم گوشم کوچیکه و ... بهش گفتم بیای پند بهت بدم از حکیم سنایی غزنوی، گفت خب بگو، گفتم هر وقت چنین حسی پیدا کردی این بیت از سنایی رو زیر لب زمزمه کن.
تو فضول از میانه بیرون بر،
گوشِ خر درخور است با سرِ خر =)))
بیت اول رو که خوندم لبخندی رو لبش بود و بیت دوم چنان کاری باهاش کرد که جای ناخنش رو هنوز هم روی بازوم حس میکنم.